«انسجام» و «پيوستگى» به عنوان دو ركن بنيادين ارتباط متن، مورد توجه زبانشناسان بهطور عام و انديشمندان تجزيه و تحليل گفتمان به طور خاص قرار گرفته است. در اين نوشتار كوشش شده تا ضمن ارائه تعريفى علمى از مقولههاى انسجام و پيوستگى، تأثيرگذارى آنها از يك سو بر متن ترجمه (متن زبان مقصد) و از سوى ديگر بر خواننده در فهم و درك متن و ايجاد ارتباط پيوسته و درهمتنيده مورد ارزيابى تطبيقى قرار گيرد. به منظور عينى كردن موضوع، نمونههايى از ترجمههاى انگليسى قرآن كريم محمدتقى الهلالى ـ محمد محسنخان و عبداللّه يوسف على جهت بررسى ارائه شدهاند. برآيند اين بررسى عبارت است از: الف ـ در بسيارى از موارد، مترجمان در انتقال و برقرارى تعادل در زمينه انسجام درونمتنى موفق بودهاند. ب. در مواردى، ضعف يا نبود توانش متنى، مترجم را از انعكاس واقعيتهاى موجود در متن زبان مبدأ به زبان مقصد باز داشته است. ج ـ شناخت نظرى و عملى مترجم از مقولههايى چون انسجام درون متنى و برون متنى، پيوستگى و درهمتنيدگى متن نه تنها به خواننده در فرايند درك مفاهيم كمك مىنمايد و انگيزه خوانش را در او تقويت مىكند، بلكه در بسيارى از موارد از كژفهمى و كژانتقالىها جلوگيرى به عمل مىآورد. د: برآيند تلاش مترجمان در ايجاد و برقرارى تعادل واژگانى، بيان تحذير و معانى كنايى بازتابنده معانى واقعى قرآن نبوده است.
ارجاعات، انسجام درونمتنى/برونمتنى، بافتار، پسينسوى/پيشين سوى، پيوستگى، تحذير، شمول معنايى، گفتمان
قرآن منظومه منسجم، يكپارچه و پيوستهاى است كه از جانب خداوند سبحان به صورت دفعى و تدريجى بر پيامبر اكرم (ص) فروفرستاده شد. انسجام و پيوستگى اين منشور آفرينش در سطوح متفاوت زبانى و فرازبانى به گونهاى است كه تمام سورهها و آيهها را پيوسته و درهمتنيده كرده است. مطلبى كه در يك آيه طرح و عنوان شده، در آيهاى از همان سوره يا سوره ديگر مفصل و مؤكد بيان مبسوطى از آن به عمل آمده است. شاخصه ديگر قرآن كريم انسجام درونمتنى و برونمتنى و نيز وحدت موضوعى است. اين ويژگيهاى متين و در عين حال يگانه، قرآن را از نوشتارى انسانى متمايز ساخته است.
تا پيش از قرن بيستم، توجه سخنشناسان به ويژه نحويان و منطقيان بيشتر معطوف به مقوله انسجام درونمتنى بود. در سال 1976 مايكل هاليدى و رقيه حسن مقوله بنيادين «پيوستگى» (coherence) متن را پيشنهاد دادند. اين دو زبانشناس عوامل متنيّت (textuality) را انسجام و پيوستگى عنوان كردهاند؛ ولى عامل درهمتنيدگى متن را تنها در انسجام نمىديدند؛ چرا كه جملاتى از نوع زبانپريشى ممكن است ويژگيهاى انسجام را داشته باشند ولى به لحاظ منطقى فاقد پيوستگى و وحدت موضوعى باشند. از اين رو، سازوكار ارتباط منطقى و چسبندگى به كار رفته درك متن را «پيوستگى» نام نهادند؛ همان ابزارى كه مخاطب (خواننده/ شنونده) را در فهم و درك متن و ايجاد رابطه (روابط) منطقى بين وقايع و حقايق كمك مىنمايد و از گسست مفاهيم مرتبط در راستاى موضوع اصلى پيام جلوگيرى به عمل مى آورد.
نقش بنيادين «پيوستگى» برقرارى ارتباط منطقى و موضوعى ميان بخشها و سازههاى متن به واسطه ارتباط مستتر معنايى است. بايد توجه داشت كه اين سنخ ارتباط پنهان معنايى در اثر استنباط و استنتاج اهل زبان بنا به تجربههاى زبانى و فرازبانى به دست مىآيد كه در نتيجه به پيوستگى و وحدت موضوعى متن منجر مىشود.
آنچه به متن جريان حركتى سيال مىبخشد، ارتباط منطقى و پيوستگى است. البته اين امكان نيز وجود دارد كه متن بىآنكه پيوسته باشد، داراى انسجام درون يا برونمتنى نيز باشد. جوهره پيوستگى متن آن توان منطقى است كه جملات، بندها و واحدهاى زبانى گستردهتر و جامعترى را به هم پيوسته، معنادار و درهمتنيده مىسازد.
قرآن از آنچنان انسجام، پيوستگى و درهمتنيدگى اعجازين و بى بديلى برخوردار است كه نظير آن در نوشتارهاى انسانى ديده نمىشود. همين شاخصه است كه كار ترجمه را دشوار و در بسيارى از موارد غيرممكن مىسازد. وجود روابط محكم و استوار بين سورهها و آيهها حاكى از اين حقيقت است كه قرآن از آغازين سوره تا آخرين سوره منسجم، پيوسته و بازتابنده ارتباط منطقى و وحدت معنايى شگفتانگيزى است.
در نقد ادبى، پيوستگى به عاملى اطلاق مىشود كه به موجب آن وحدت متن از رهگذر پيوند پژواكها و برابريهاى موجود در واحد(هاى) زبانى به مراتب بزرگتر از جمله حاصل مىشود. هاليدى و حسن اين نوع توانش را كه اهل زبان را در آفرينش و تشخيص چنين تواناييهايى يارى مىدهد، توانش متنى (textual competence) نام نهادند (داد، ص 56).
مترجم با بهرهگيرى از توانش متنى و احساس و درك پيوستگى متن زبان مبدأ (source language) در انتقال و انعكاس اين سازوكار در زبان دوم (receptor language) خواننده زبان مقصد را در فهم موضوع كمك خواهد كرد. ولى اين امر در فرايند ترجمه قرآن كريم عملاً محقق نمىشود. علت زبانشناختى اين عدم موفقيت، استفاده نكردن مترجمان از بافتار (texture) و به ويژه منابع تفسيرى است. در اين فرايند مترجم بايد اطلاعات ضمنى را با استفاده از منابع زبانى، فرازبانى و تفسيرات موضوعى به صورت صريح و شفاف بيان نمايد.
در اين نوشتار ابتدا به تعريف و توصيفى زبانشناختى از متن، ساختمان متن و روابط حاكم بر جملات از قبيل بافتار، انسجام و پيوستگى متنى پرداخته مىشود. سپس سازوكارهاى انسجام در متن با ذكر نمونههايى از آيات قرآن كريم ارائه خواهد شد. از جهت اينكه موضوع انسجام و پيوستگى در قرآن بسيار گسترده است و پرداختن به آن مجلدهايى را مىطلبد، ما حوزه و زمينه بررسى را محدود به پانزده مورد انسجام و ده مورد پيوستگى كردهايم. از طرفى چون موضوع بررسى، ضرورت شناخت و كاربرد انسجام و پيوستگى در ترجمه انگليسى قرآن كريم است، لذا ترجمههاى انگليسى آياتى از سورههاى متفاوت قرآن كريم از دو ترجمه شاخص و برجسته (محمد تقى الهلالى ـ محمد محسن خان و عبداللّه يوسف على) جهت بررسى مقابلهاى ارائه خواهند شد.
در پايان اين مقدمه بايد اذعان كرد كه هدف ما در اين نوشتار تنها ارائه نمونههايى از سازوكارهاى انسجام و پيوستگى متن قرآن كريم و بررسى ترجمه انگليسى بعضى از آيههاست وبه هيچ وجه ادعا نمىشود كه نوشتار حاضر عارى از نقص و كاستى است.
متن عبارت است از تظاهر صورى فرايند سخن و ساختار متنى از جمله عناصر تشكيل دهنده متن كه به انعكاس عوامل حاكم بر فرايند سخن مربوط باشد. به عبارت سادهتر، متن عبارت است از يك يا چند جمله مرتبط كه معنا يا پيام مشخص و معينى را انتقال دهد. بديهى است قرار گرفتن متوالى چند جمله كنار هم تضمينى بر تشكيل يا آفرينش متن نمىكند. آنچه متن را انسجام مىبخشد وجود رابطه منطقى/معنايى بين جملات است. در صورت وجود چنين رابطهاى به آن مجموعه جملات «متن» گفته مىشود.
بافتار، ساختمان متن و روابط حاكم بر جملات يك متن را بررسى مىنمايد. در فرايند بررسى مؤلفههاى ويژه متن از جمله سازمان عناصر آشنا ـ ناآشنا يا به اصطلاح نحوى مبتدا ـ خبر (به مجموعه اطلاعات موجود در حافظه خواننده يا شنونده متن و انتقال آنها به سطوح فوقانى و نهايتا تعامل و تأثير گذارى متقابل آنها گفته مىشود)، نوع سخن (discourse genre) يا طرح متنى و شرايط حاكم بر آن، ويژگى و عوامل شبه زبانى(paralanguage) [تكيه، آهنگ كلام، نقطهگذارى، آرايش صورى بندها، كاربرد حروف بزرگ، پرانتز و نظير آنها]، انسجام درونمتنى/برونمتنى و پيوستگى مورد توجه و امعان نظر قرار مىگيرند.
انسجام به سازوكار درونمتنى زبان گفته مىشود كه سخنور را در ايجاد و برقرارى ارتباط در هر جمله يا بين جملات يارى مىدهد. به عبارت سادهتر، انسجام به روابط ساختارى/واژگانى متن اطلاق مىشود. اين نوع ارتباط ممكن است بين جملات يا اجزاى متفاوت يك جمله برقرار شود.
انسجام، كليه روابطى را شامل مىشود كه در آن عنصرى از يك جمله با عناصر جملات ماقبل / مابعد در تعامل و ارتباط باشد. به عبارتى جامعتر و دقيقتر، انسجام به روابط درونمتنى و برونمتنى حاكم بر جملات يك متن گفته مىشود. توجه داشته باشيم كه تغيير در انسجام قطعاً به تغيير در بافتار منجر مىشود. بنابراين، مترجم در برگردان متن و انعكاس روابط درونى و برونى، ضمن در نظر گرفتن اين مهم بايد به گونهاى عمل كند كه در بافتار زبان مبدأ و مقصد تغيير يا احياناً خللى وارد نشود. به علاوه، تعامل و تأثيرگذارى/پذيرى متقابل ساختارى واژگان و ديگر عوامل حاكم بر فرايند سخن جهت اجراى نقش ارتباطى بايد در كليه مراحل ترجمه مورد توجه قرار گيرد.
كارتر (1997) عناصر انسجام را به سه دسته زير تقسيم كرده است:
الف) واژگانى يا لغوى،
ب) دستورى يا ساختارى،
ج) ارتباط مضمونى (معنايى ـ منطقى)
يكى از راهبردهايى كه ما را در فهم و درك واژگان و گروهواژهها در زبان يارى مىدهد، انسجام واژگانى است. به طور خاص، ما از آگاهى خود در جهت برقرارى ارتباط بين واژهها استفاده مىكنيم. به اين نوع آگاهى در ايجاد ارتباط، انسجام واژگانى گفته مىشود. نگارندگان متن استفاده از اين نوع انسجام را از طريق تكرار عين واژه، گروهواژه و در مواردى عين جملهواره امكانپذير مىدانند. همچنين استفاده از واژگان مترادف (يا تقريبا هممعنا)، متضاد، چترواژه يا شمول معنايى، حذف به قرينه، مجموعه واژگان متشكل و پيوسته، كل ـ جزء، واژگان خاص از عام، همايى يا ارتباط بين واژگان متعلق به يك حوزه معنايى و برقرارى روابط معنايى ـ منطقى به متن انسجام مىبخشند. علاوه بر موارد مذكور، درك بهينه متن با در نظر گرفتن سياق آيهها، واژگان درونجملهاى و فراجملهاى و نيز معانى متن ترجمه شده محقق مىشود.
به طور كلى، انسجام واژگانى به آن آگاهى ارتباط بين واژگان اطلاق مىشود. بايد اضافه كرد كه ابهام تناسب يا ابهام تضاد در بسيارى از موارد به نوعى انسجام واژگانى منجر مىشود. نتيجه اينكه نقش اصلى انسجام واژگانى، پيوند ميان عناصر درون زبانى است، به گونهاى كه شنونده يا خواننده خلائى در متن احساس نكند و موضوعات را پيوسته و مرتبط بداند. در چنين وضعيتى، انگيزه خواننده به خوانش و ادامه متن تقويت مىشود.
مخاطب در ارتباط با متن، علاوه بر استفاده از راهبردهاى انسجام واژگانى، دانش ساختارهاى دستورى زبان خود را در جهت پر كردن خلأهاى احتمالى متن به كار مىبندد؛ همان دانشى كه سخنور را در درك و توليد سازههاى زبانى و مرتبط كردن آن سازهها كمك مىنمايد. سازوكارهاى انسجام دستورى/ساختارى عبارتند از: ارجاعات، جايگزينى، حذف به قرينه و ارتباط معنايى ـ منطقى ميان سازهها.
ارجاع به واژگان خاصى اطلاق مىشود كه در متن ارتباط ساختارى برقرار مىنمايند. بديهى است، درك معناى اين واژگان ويژه با مراجعه به عناصر ديگر متن امكانپذير مىشود. عمده ارجاعات را ضماير شخصى، ملكى، اشارهاى و صفات ملكى تشكيل مىدهند. ارجاعات بر دو نوعند: 1- ارجاعات درونمتنى (endophoric references) 2- ارجاعات برونمتنى (exophoric references). ارجاعات برونمتنى مخاطب را در جهت درك و تفسير معنا نيازمند اطلاعاتى خارج از متن مىسازد. معمولاً مخاطب اين مشكل را با استفاده از بافت زبانشناختى (co-text) و بافت موقعيتى - محيطى (context) حل و فصل مىكند. ارجاع درونمتنى بر دو نوع است: الف) پيشينسوى (anaphoric reference) كه مرجع قبل از ضمير قرار مىگيرد؛ يعنى ضمير به اسم (مرجع) مابعد خود ارجاع و ارتباط معنايى پيدا مىكند. ب) پسينسوى (cataphoric reference) كه در متن ابتدا ضمير و بعد مرجع قرار مىگيرد. عناصر ارجاعى درونمتنى به سه دسته تقسيم مىشوند: 1- ارجاع شخصى (personal reference) 2- ارجاع اشارهاى (demonstrative reference) 3- ارجاع مقايسهاى (comparative reference). ارجاع شخصى در موقعيت كلام از طريق شخص نقشآفرينى مىكند. ارجاع اشارهاى از منظر موقعيت مكانى و فاصله؛ و ارجاع مقايسهاى از طريق همانندى يا شباهت در يك متن مورد استفاده قرار مىگيرد. توجه داشته باشيم كه اين نوع ارجاع ممكن است عطف به ماقبل يا مابعد شود كه ممكن است يك واژه يا يك جمله كامل را همپوشى نمايد.
حذف به عدم استفاده هر بخشى از كلام، به قرينه موجود در متن و به منظور رسيدن به هر يك از اهداف زير، گفته مىشود. بديهى است حذف به قياس عنصر يا عناصر قرينهاى زير صورت مىپذيرد:
الف) پرهيز از زيادهگويى و اقتصاد كلامى
ب) انگيزش تفكر و كنكاش
ج) ذكر مطلب مهم
د) تفصيل پس از اجمال
ه) بيان علت و...
قرار گرفتن يك عنصر زبانى به جاى عنصر ديگر با هدف اقتصاد كلامى (كاهش واژگانى/نحوى) و ايجاد انسجام در متن را جايگزينى يا جانشينى مىگويند.
تفاوت بنيادين حذف با جايگزينى در اين است كه جايگزينى نوعى جا به جايى است، ولى حذف به كارنبردن عنصر يا عناصر زبانى به قرينه موجود در متن صورت مىپذيرد. شرايط حذف در يك زبان ممكن است با زبان ديگر متفاوت باشد. از طرفى، هدف از حذف ممكن است ايجاد و برقرارى انسجام باشد، لذا مترجمان ضمن در نظر گرفتن اين نكته، شرايط متن را به گونهاى انعكاس مىدهند كه هدف نگارنده يا گوينده را در ايجاد انسجام متن تأمين نمايند.
علاوه بر عناصر واژگانى و دستورى، انسجام درونمتنى از طريق برقرارى روابط معنايى و منطقى ميان جملات متن محقق مىشود. برقرارى روابط معنايى و منطقى معمولاً از طريق طرح مسئله و ارائه راهحل، بيان علت و معلول، شرط و جزاى شرط، انجام و نتيجه عمل و مواردى نظير آن صورت مىپذيرد. برقرارى روابط معنايى و منطقى ميان پارهگفتهها و جملات را نمادهاى متنى مىگويند. نمادهاى متنى كلماتى هستند كه رابطه معنايى و منطقى در هر جمله و بين جملات ايجاد مىنمايند. نمادهاى متنى عبارتند از:
الف: ارتباط اضافى (additive relations). زمانى كه جملهواره يا جمله توضيحى، تمثيلى يا مقايسهاى، به جمله قبلى اطلاعاتى اضافه نمايد به چنين ارتباطى، ارتباط اضافى گفته مىشود. كلمات ربطى كه براى تأمين اين هدف مورد استفاده قرار مىگيرند عبارتند از: و، همچنين، به علاوه، مضافا به اينكه ، به همين نسبت، به جاى...
ب : ارتباط زمانى (temporal relations) براى بيان توالى زمانى بين رويدادهاى دو يا چند جمله و برقرارى رابطه معنايى استفاده مىشود. نمادهاى متنى اين رابطه معنايى عبارتند از: نخست، سپس، بعد، قبل از آن، در اين لحظه، سرانجام...
ج : ارتباط سببى (causative relations). وقتى كه رويداد (فعل) يك جمله ارتباط سببى با رويداد جمله ديگر داشته باشد، چنين ارتباطى ممكن است دربرگيرنده علت، شرط، هدف يا نتيجه باشد. نمادهاى اين نوع رابطه عبارتند از: بنابراين، در آن صورت، چنانچه، زيرا، به لحاظ اينكه، به اين منظور، در نتيجه...
د: ارتباط تباينى/تقابلى (adversative relations). وقتى محتواى يك جمله ناقض محتواى جملهواره يا جمله قبلى/بعدى باشد، يا اينكه عملى خلاف انتظار را بيان نمايد، به چنين ارتباطى، ارتباط تباينى گفته مىشود. نمادهاى متنى چنين رابطه معنايى عبارتند از: ولى، هرچند كه، اگر چه، معهذا، علىرغم...
سازوكار معنايى پنهانى را كه كليه اجزاى متن، اعم از واژه، گروهواژه، جملهواره، بند و مضامين كلى سخن را به هم مرتبط مىسازد و در نتيجه سبب وحدت معنايى متن مىشود، پيوستگى مىگويند. پيوستگى ممكن است مبتنى بر دانش مشترك نگارنده/گوينده و خواننده/شنونده باشد. عامل وحدتبخشى متن در ذهن نگارنده/گوينده توانش متنى است كه هاليدى و حسن بر وجود آن در ذهن اهل زبان تأكيد دارند. بايد توجه داشت كه توانش متنى به طور مستقل در ذهن وجود ندارد، بلكه همواره در تعامل با ديگر توانشها از جمله توانش زبانى (linguistic competence) توانش دستورى (grammatical competence) توانش ارتباطى (communicative competence) و توانش منظورشناختى (pragmatic competence) است. بيشتر زبانشناسان به ويژه سخنكاوان (discourse analysts) «پيوستگى» را در برگيرنده عواملى چون: دانش همگانى ارتباطى اهل زبان، دانش زمينهاى-موقعيتى، پيش انگارهها، پنداشتها و ارتباط معنا شناختى و منطقى مىدانند.
هاليدى و حسن (1976) پيوستگى متن را كه پيام مشخص و معينى را انتقال مىدهد در روابط معنايى مىدانند. از طرفى، جك ريچاردز (1990، ص 45) بر اين باور است كه پيوستگى متن برآيند ارتباط مفاهيمى است كه با هدف ايجاد مجموعهاى واحد، مضمون اصلى متن را پشتيبانى مىكند.
قرآن كريم از انسجام، پيوستگى و درهمتنيدگى ويژه و بىنظيرى برخوردار است. يك نمونه از اين گزاره آيه 38 از سوره مباركه «انعام» است. حق تعالى مىفرمايد: «ما فَرَّطْنا فِى الْكِتابِ مِنْ شَىْءٍ ثُمَّ اِلى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ» (ما هيچ چيزى را در كتاب [لوح محفوظ ]فروگذار نكردهايم، سپس [همه] به سوى پروردگارشان محشور خواهند گرديد). اين بخش از آيه بيانگر اين حقيقت جاودانه است كه قرآن براى كاربرد هر تكواژ، واژه، جمله/جملهوارهها، آيه و حتى هر سورهاى دليل موجه و متقنى دارد. ميان عناصر زبانى قرآن درهمتنيدگى، پيوستگى، تعاملات نحوى و معناشناختى به گونهاى است كه ذهن كاوشگر مخاطب را با سلاست و روانى خود التذاذ و آرامش مىبخشد. وجود دلالتهاى سياقى، قرينهها، عبارات معترضه، ارجاعات درونمتنى و برونمتنى، ارتباطات موضوعى، كاربردهاى ويژه واژگان و عبارات، پاسخ به شبهات از جمله موضوعات مربوط به واجبات دينى و مواردى از اين قبيل سازوكار پيوستگى متن قرآن را ضمانت اجرايى مى بخشد. آنگونه كه پيشتر عنوان شد، بهعلت محدوديت حوزه بررسى در اين نوشتار، تنها به انسجام و پيوستگى پرداخته مىشود.
يكپارچگى و انسجام قرآن عمدتاً ناشى از تكرارهاى لفظى و معنايى است. به علاوه، معانى ساختارى اين منظومه شگفتانگيز فراسوى عناصر نحوى است. در بسيارى از موارد، پيوستگى و انسجام آنچنان درهم ممزوج شدهاند كه امكان بررسى هر يك از آن دو به طور مستقل مشكل و در بسيارى از موارد غيرممكن به نظر مىرسد. به دو گروهواژه «عَلَى هُدًى» و «فِى ضَلَالٍ» در آيه 24 از سوره شريفه «سبأ» دقت كنيد. حق تعالى مىفرمايد: «وَ اِنّآ أَوْ اِيّاكُمْ لَعَلى هُدًى أَوْ فى ضَلالٍ مُبينٍ» دو حرف اضافه «عَلَى» و «فِى» از سازوكارهاى نحو زبان مبدأ (عربى) هستند؛ ولى كاركرد معنايى هر يك از اين دو واژه با توجه به واژههاى بعدى در متن تعيين مىشود. واژه بعد از «عَلَى» «هُدًى» (هدايت/صراط مستقيم) موقعيت متعالى و برجستهاى را نشان مىدهد. معناى ديگرى كه اين واژه افاده مىكند اشاره به مردمى بلندنظر دارد. واژه «فِى» كه نمايانگر موضع و موقعيت پست است، قبل از واژه «ضَلَالٍ» مورد استفاده قرار گرفته است. همچنين اين واژه اشاره به مردمى پست و بىمقدار مىكند. همخوانى اين جفتواژهها به لحاظ تعاملات نحوى و معناشناختى تفكيكنشدنى و در نتيجه ترجمهناپذيرند.
جنبه ديگر انسجام و پيوستگى در قرآن كريم، كاربرد جملههاى معترضه در ميان آيههاى مرتبط است. به لحاظ روانشناختى، قرارگرفتن مطالب/رويدادها در كنار يكديگر، خواننده متن را از خوانش توأم با تفكر و تدبر مطالب/رويدادها باز مىدارد. علت اين امر پيشبينىهاى حسابشدهاى است كه خواننده در فرايند خوانش به طور طبيعى انجام مىدهد. اين امر باعث مىشود آستانه تفكر خواننده به تدريج كاهش پيدا كند. بر اين اساس، در قرآن راهبرد زبانشناختى و روانشناختى ويژهاى به كار گرفته شده است تا بدين وسيله ضمن حفظ انسجام و پيوستگى، متن مستحكمتر جلوه نمايد. در رسيدن به اين هدف، قرآن از توالىهاى متعارف و متداول استفاده نكرده، بلكه شيوه خاصى را اتخاذ كرده است؛ بدينگونه كه در ميان مطالب اصلى موضوعات ديگرى بيان شده است. هدف از اين كار اين بوده است كه مخاطب در مطالب اصلى و اساسى دقت و امعان نظر بيشترى بنمايد. چنين راهبردى علاوه بر واداشتن مخاطب (خواننده) به ژرفانديشى و تأمل بر تكتك جملات و عبارات، حركت سيال ذهن او را از موضوعات پيشين به مطالب و موضوعات جديد مرتبط و پيوسته مىسازد. نمونه چنين رويكردى در قرآن كريم، آيه 42 از سوره مباركه «اعراف» است. در ميان اين آيه استفاده از جملهواره «لا نُكَلِّفُ نَفْسًا اِلاّ وُسْعَها» بين دو جملهواره مرتبط و پيوسته «وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فيها خالِدُونَ»، نمونه بارز چنين راهبرد انسجام و پيوستگى است.
نمونههاى فراوانى از اين سنخ پيوستگى در قرآن وجود دارد كه به علت محدوديت حوزه اين نوشتار فقط به همين نمونه بسنده مىشود. وظيفه مترجم در چنين شرايطى، استفاده از پانوشت يا دو خط تيره است تا بدين وسيله بتواند ارتباط و پيوستگى آيات را براى خواننده زبان مقصد روشن و شفاف نمايد.
ارتباط آيات در يك سوره و تكميل معناى آنها با برقرارى پيوند با آياتى از سورههاى ديگر از مصاديق بارز انسجام و پيوستگى قرآن كريم است. نمونه اين نوع ارتباط معنايى ـ منطقى در آيههاى 17 و 18 سوره «روم» در زمينه نماز (چهار وقت براى تسبيح و حمد و ثنا): «فَسُبْحانَ اللّهِ حينَ تُمْسُونَ وَ حينَ تُصْبِحُونَ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِيًّا وَ حينَ تُظْهِرُونَ» و ذكر مؤكد بر صلاة وسطى (نماز عصر) در آيه 238 از سوره «بقره» آشكار شده است. حق تعالى مىفرمايد: «حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلوةِ الْوُسْطى وَ قُومُوا لِلّهِ قانِتينَ».
از مترجم قرآن كريم انتظار مىرود ضمن رعايت و حفظ تعادل در ترجمه، متن زبان مقصد را از نظر عناصر انسجام درونمتنى و برونمتنى و همچنين پيوستگى مفاهيم معادل متن زبان مبدأ به مخاطب زبان مقصد ارائه نمايد. حساسيت در انجام اين مهم به قدرى است كه غفلت از آن چه بسا باعث تغيير در ميزان انسجام و پيوستگى و در مواردى پاشيدگى مفاهيم و گسست معنايى متن مىشود.
با آگاهى از حساسيت موضوع و تبعات ناشى از كاربرد و عدم كاربرد آن در متن زبان مقصد، نوشتار را ابتدا با انسجام درونمتنى ـ برونمتنى آغاز مىكنيم. بديهى است، به جهت گستردگى مطلب و فراوانى نمونه و مثالها صرفاً به ذكر يك نمونه از اين نوع انسجام كه ترجيحاً به طور اتفاقى انتخاب شده است، به همراه ترجمه انگليسى آن بسنده مىشود. در پايان، به مقوله پيوستگى در ترجمه الهلالى ـ محسنخان و يوسفعلى نيز پرداخته خواهد شد.
عناصر واژگانى مؤثر در انسجام متن عبارتند از: تكرار عين واژه، ترادف يا واژگان تقريبا هممعنا، تضادها، حذف به قرينه، مجموعه واژگان متشكل، چترواژه يا شمولمعنايى، كل ـ جزء، و واژگان خاص پس از عام. اينك به تعريف و توصيف هر يك از عناصر ياد شده همراه با نمونه قرآنى و ترجمه انگليسى آنها پرداخته مىشود.
2-1-1 تكرار عين واژه (direct repetition): تكرار واژه به اهداف گوناگونى مورد استفاده قرار مىگيرد. يكى از آن اهداف، برقرارى ارتباط و انسجام درونمتنى است كه واژه، گروهواژه يا جملهوارهاى در چند جاى متن تكرار شود. لارسن (1984) بر اين باور است كه تجلى معنى سازمانى بيشتر از طريق تكرار در ساختار متن امكانپذير مىشود. سازوكار تكرار در همه سورههاى قرآن كريم به هدف انسجام استفاده شده است.
در بررسيهاى انجام شده، صرفنظر از معادلسازى و گزينش نوع واژه يا جملهواره، مترجمان قرآن كريم از اين سازوكار انسجام به خوبى استفاده كردهاند. به دو نمونه زير كه به طور اتفاقى از دو سوره متفاوت انتخاب شدهاند دقت كنيد.
مورد اول: آيه 12 از سوره لقمان است كه حق تعالى مىفرمايد : «وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَاِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِه وَ مَنْ كَفَرَ فَاِنَّ اللّهَ غَنِىٌّ حَميدٌ».
1. And indeed We bestowed upon Luqmān Al-Hikmah (wisdom and religious understanding, etc.) saying Give thanks to Allah," and whoever gives thanks, he gives thanks for (the good of) his ownself. And whoever is unthankful, then verily, Allah is All-Rich (Free of all wants), Worthy of all praise.
2. We bestowed (in the past) wisdom on Loqman: show (thy) gratitude to Allah." Any who is (so) grateful does so to the profit of his own soul: but if any ungrateful, verily Allah is free of all wants , worthy of all praise.
همانگونه كه ملاحظه مىشود، الهلالى و محسنخان همانند متن اصلى سه بار از گروه واژه «Give thanks» استفاده كردهاند، ولى يوسفعلى از معادل «show (thy) gratitude» و «grateful» و «ungrateful» استفاده كرده است. على رغم اينكه هر سه گروهواژه از يك ريشه گرفته شدهاند ولى يوسفعلى از سازوكار تكرار عين واژه استفاده نكرده است.
مورد دوم: در تكرار جمله «فَبِأَىِّ آلاِء رَبِّكُما تُكَذِّبانِ» (پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد؟) در سوره «رحمان» نمونه ديگرى از انسجام درونمتنى وجود دارد كه در آن سوره به هدف تأكيد و تفكر پيرامون نعمتهاى الهى 31 بار استفاده شده است. الهلالى ـ محسنخان و يوسفعلى به ترتيب معادل آيه را چنين ارائه دادهاند.
1. Then which of the Blessings of your Lord will you both (jinns and men) deny?
2. Then which of the favors of your Lord will ye deny?
الهلالى ـ محسنخان مخاطبان آيه (جن و انس) را داخل پرانتز ذكر كردهاند كه در واقع پاسخى است به اينكه اين آيه خطاب به چه كسانى است. به نظر مى رسد ذكر اين مورد به انسجام و پيوستگى متن كمك مىكند؛ چرا كه خلأ معنايى را به نحوى پوشش مىدهد. مىتوان گفت كه يوسفعلى در ترجمه خود از ذكر اين مهم غفلت كرده است.
2-1-2 ترادف يا واژگان تقريبا هم معنا (synonym / near-synonym): استفاده از ترادف يا واژگانى كه شباهتهاى معنايى را انتقال مىدهند در قرآن كريم به طور گسترده وجود دارد. قابل ذكر است كه منظور از ترادف جايگزينى نيست تا بخواهيم واژه يا گروهواژهاى را به جاى واژه يا گروهواژهاى قرار دهيم، بلكه منظور كلمات هممعنا هستند كه به هدف تنوعبخشى و برقرارى ارتباط ميان واحدهاى زبانى مورد استفاده قرار مىگيرند. به عنوان مثال در سوره هود، آيه 52، دو واژه «اسْتَغْفِرُوا» و «تُوبُوا» تقريبا هممعنا و به لحاظ معنايى با يكديگر همپوشى دارند. حال به آيه و ترجمه انگليسى آن توجه كنيد. حق تعالى مىفرمايد: «وَ يا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا اِلَيْهِ».
1. And O my people! Ask forgiveness of your Lord and then repent to Him,
2. And O my people! Ask forgiveness of your Lord, and turn to him (in repentance):
مترجمان به تبعيت از سبك و سياق قرآنى دو واژه تقريباً هم معنا را به كار گرفتهاند.
2-1-3 تضاد (antonym): پيشتر عنوان شد كه تضاد سازوكار انسجام درون متنى است. كاربرد تضاد در قرآن بسيار است. از اين رو فقط به ذكر نمونهاى از آن به همراه ترجمه انگليسى آن بسنده مىكنيم. حق تعالى در سوره «نجم» آيههاى 43، 44، 45 مىفرمايد: «وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى. وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْيا. وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى».
1. And that it is He (Allah) Who makes (whom He wills) laugh, and makes (whom He wills) weep; And that it is He (Allah) Who causes death and gives life; And that He (Allah) creates the pairs, male and female.
2. That it is He who Granteth Laughter and Tears; that it is He who
Granteth Death and Life that He did create in pairs-male and female.
در اين آيات «أَضْحَكَ» و «أَبْكى»، «أَماتَ» و «أَحْيا»، «الذَّكَرَ» و «الْأُنْثى» متضادند. به پيروى از اين سازوكار، مترجمان از معادلهاى متضاد استفاده كردهاند.
2-1-4 حذف به قرينه (ellipsis): از راهكارهاى برانگيختن تفكر و انديشيدن، حذف به قرينه است. هدف از حذف انتقال والاترين و رساترين معانى با استفاده از كمترين واژگان است. بديهى است، حذف به شرط وجود قرينه صورت مىپذيرد؛ چرا كه حذف بدون قرينه آشفتگى كلام را سبب مىشود. نمونه حذف در آيه 234 از سوره شريفه «بقره» است. حق تعالى مىفرمايد: «وَ الَّذينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجًا يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْرًا».
1. And those of you who die and leave wives behind them, they (the wives) shall wait (as regards their marriage) for four months and ten days, ...
2. If any of you die and leave widows behind, they shall wait concerning themselves four months and ten days:
واژه حذف شده در اين آيه «ايام» است كه به قرينه «أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ» و با توجه به (ايام) عده حذف آن موجه شده است. ذكر مقدر در ترجمه انگليسى، همان طور كه ملاحظه مىكنيد، به جهت شفافيت معنايى ضرورى به نظر مىرسد.
2-1-5 مجموعه واژگان متشكل (ordered series): از راهبردهاى انسجام استفاده از مجموعه واژگان متشكل با هدف برقرارى ارتباط است. نمونه اين نوع انسجام آيه 13 از سوره شريفه «شورى» است كه خداوند سبحان مىفرمايد: «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدّينِ ما وَصّى بِه نوُحًا وَ الَّذى أَوْحَيْنآ اِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِه اِبْراهيمَ وَ مُوسى وَ عيسى أَنْ أَقيمُوا الدّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكينَ ما تَدْعُوهُمْ اِلَيْهِ».
1. He (Allah) has ordained for you the same religion (Islam) which He ordained for Nuh (Noah), and that which We have inspired in you (O Muhammad), and that which We ordained for Ibrahim (Abraham), Musa (Moses) and 'Iesa (Jesus) saying you should establish religion (i.e. to do what it orders you to do practically), and make no divisions in it (religion) (i.e. various sects in religion). Intolerable for the Mushrikun, is that to which you (O Muhammad) call them,
2. The same religion has He established for you as that which He enjoined on NoahــThe which We have sent by inspiration to theeــand that which We enjoined on Abraham, Moses, and Jesus: Namely, that ye should remain steadfast in Religion, and make no divisions therein: To those who worship other things than Allah, hard is the (way) to which thou callest them...
در اين آيه مخاطب حضرت رسول (ص) است. مىفرمايد: «وَ الَّذى أَوْحَيْنآ اِلَيْكَ» (و آنچه را بر تو وحى فرستاديم) و به دنبال آن نام پيامبران اولواالعزم ديگر يعنى نوح، ابراهيم، موسى و عيسى ذكر شده است. هدف از اين راهبرد آفرينش نوعى انسجام درونمتنى است كه به مخاطب در ايجاد ارتباط و رسيدن به معناى والا يارى مىرساند. به تبع اين فرايند، الهلالى ـ محسنخان از اين سازوكار انسجام به طور شايستهاى استفاده كردهاند؛ ولى يوسفعلى در برابر ضمير «ye» (تو) آنگونه كه الهلالى ـ محسنخان درون پرانتز نام حضرت محمد (ص) را ذكر كردهاند، نام (مخاطب) را ذكر نكرده است.
2-1-6 چترواژه/ شمول معنايى (super-ordination): واژههايى را شامل مىشود كه از نظر معنا و مفهوم، واژه يا واژههاى ديگرى را تحتالشعاع حوزه معنايى خود قرار مىدهند. مانند واژه «ميوه» كه سيب، انار، پرتقال، گيلاس و غيره را دربر مىگيرد. كاربرد اين نوع انسجام واژگانى در قرآن كريم فراوان است. ولى در اينجا به ذكر يك نمونه اكتفا مىشود. حق تعالى در آيه 141 از سوره مباركه «انعام» مىفرمايد:
«وَ هُوَ الَّذى أَنْشَأَ جَنّاتٍ مَعْرُوشاتٍ وَ غَيْرَ مَعْرُوشاتٍ وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ مُخْتَلِفًا أُكُلُهُ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمّانَ مُتَشابِهًا وَ غَيْرَ مُتَشابِهٍ»
1. And it is He Who produces gardens trellised and untrellised, and datepalms, and crops of different shape and taste (its fruits and its seeds) and olives, and pomegranates, similar (in kind) and different (in taste). Eat of their fruit when they ripen, but pay the due thereof (its Zakat, according to Allah's Orders 1/10th or 1/20th) on the day of its harvest, and waste not by extravagance.
2. It is He who produceth gardens, with trellises and without, and dates, and tilth with produce of all kinds, and olives and pomegranates, similar (in kind) and different (in variety): eat of their fruit in their season, but render the dues that are proper on the day that the harvest is gathered. But waste not by excess;
ملاحظه مىشود كه در هر دو نسخه ترجمه اين سازوكار انسجام درونمتنى مورد توجه و استفاده قرار گرفته است.
2-1-7 كل- جزء (whole-part): منظور از كل ـ جزء ذكر بخشى از يك واژه است در شرايطى كه واژه اصلى توصيف (ارتباطى) از آن واژه جزئى ارائه دهد. نمونه اين نوع انسجام درونمتنى از حوزه واژگان در آيه 25 سوره شريفه مريم است. حق تعالى مىفرمايد: «وَ هُزّى اِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَبًا جَنِيًّا».
(و تنه درخت خرما را به طرف خود [بگير و] بتكان، بر تو خرماى تازه مى ريزد)
در آين آيه «جذع» بخشى از درخت خرما (النَّخْلَةِ) و نيز رطب ثمره درخت خرماست كه جزئى از آن درختاند. حال به ترجمه اين آيه دقت كنيد و ببينيد تلاش مترجمان در برقرارى تعادل متنى با استفاده از اين سازوكار انسجام درونمتنى تا چه حد رعايت شده است.
1. "And shake the trunk of date-palm towards you, it will let fall fresh ripe-dates upon you."
2. And shake towards thyself the trunk of the palm-tree it will let fall fresh ripe dates upon thee.
2-1-8 واژگان خاص پس از عام (specific-general): به واژگانى اطلاق مىشود كه در يك حوزه معنايى، ارتباط و تعامل خاص و عامى را با يكديگر برقرار مىكنند. در اين حوزه، واژه خاص ضمن به كارگيرى واژه عام و در پوشش معنايى آن در متن به كار گرفته مىشود. به عنوان مثال واژه خاص «نماز عصر» در رابطه با واژه عام و فراگير «نماز» معنا و مفهومى مرتبط پيدا مىكند. خداوند سبحان در آيه 238 از سوره مباركة «بقره» مىفرمايد: «حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلوةِ الْوُسْطى وَ قُومُوا لِلّهِ قانِتينَ» (بر نمازها و نماز ميانه [عصر] مواظبت كنيد و خاضعانه براى خدا به پا خيزيد.)
در اين آيه واژه عام «الصَّلَواتِ» (نماز) است و واژه خاص «الصَّلوةِ الْوُسْطى» (نماز ميانه/عصر). ابتدا واژهاى با مفهوم عام عنوان گرديده و به دنبال آن واژه خاص ذكر شده است. در مواردى عكس قضيه نيز صادق است. اكنون به ترجمه آيه توجه كنيد:
1. Guard strictly (five obligatory) AsSalawat (the prayers) especially the middle Salat (i.e. the best prayer 'Asr). And stand before Allah with obedience [and do not speak to others during the Salat (prayers)].
2. Guard strictly your (habit of) prayers, especially the middle prayer, and stand before Allah in a devout (frame of mind)
نمونه اين نوع ارتباط واژگانى در بسيارى از سورهها ديده مىشود. الهلالى از اين سازوكار انسجام به طور واضح و شفاف استفاده كرده است، ولى متأسفانه ترجمه يوسف على فاقد شفافيت معنايى است.
انسجام دستورى يا ساختارى دو دسته ارجاع را شامل مىشود: ارجاع درونمتنى و ارجاع برونمتنى. ارجاع درونمتنى خود مشتمل بر: پيشينسوى، پسينسوى، ارجاع اشارهاى و ارجاع مقايسهاى است. در اينجا، نخست به ارائه نمونههايى از ارجاع درونمتنى پرداخته مىشود. سپس به توصيف ارجاع برونمتنى و ارائه شاهد و نمونه قرآنى به همراه ترجمه انگليسى جهت بررسى خواهيم پرداخت.
2-2-1 پيشينسوى (anaphoric reference): بازگشت ضمير به واژه يا گروهواژهاى كه پيشتر ذكر آن رفته است، پيشينسوى (ارجاع به ماقبل) گفته مىشود. كاربرد اين گونه سازوكار انسجام دستورى در قرآن كريم بسيار است، ولى همان طورى كه قبلاً اشاره شد، به جهت محدوديت حوزه بررسى، به ذكر يك مثال اكتفا مىشود. نمونه پيشينسوى آيههاى 1، 2 و 3 سوره «حديد» است كه حقتعالى مىفرمايد: «سَبَّحَ لِلّهِ ما فِى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ. لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يُحْيى وَ يُميتُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَديرٌ. هُوَ الْأَوَّلُ وَ الاْخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَىْءٍ عَليمٌ».
1. Whatsoever is in the heavens and the earth glorifies Allah, and He is the All-Mighty, All-Wise. His is the kingdom of the heavens and the earth, It is He Who gives life and causes death; and He is Able to all things. He is the First (nothing is before Him) and the Last (nothing is after Him), the Most High (nothing is above Him) and the Most Near (nothing is nearer than Him). And He is the All-Knower of every thing.
2. Whatever is in the heavens and on earth, let it declare the praises and Glory of Allah: for He is the Exalted in Might, the Wise. To Him belongs the dominion of the heavens and the earth; it is He who gives life and death; and He has Power over all things. He is the First and the Last, the Evident and the Immanent: and He has full knowledge of all things.
كليه ضماير »هُوَ» و صفت ملكى «لَه» به اسم «اللَّه» ارجاع داده مىشوند. در ترجمه انگليسى آيه نيز كليه ضماير به اسم Allah كه در آغاز آيه آمده است ارجاع داده شدهاند.
2-2-2 پسينسوى (cataphoric reference): در اين گونه ارجاعات، مرجع (اسم) بعد از ضمير يا ضماير در متن آورده مىشود (ابتدا ضمير يا ضماير و بعد اسم [مرجع]). نمونه پسينسوى (ارجاع به مابعد) آيههاى 2 و3 سوره مباركه «انعام» است. حق تعالى مىفرمايد: «هُوَ الَّذى خَلَقَكُمْ مِنْ طينٍ ثُمَّ قَضى أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ. وَ هُوَ اللّهُ فِى السَّماواتِ وَ فِى الْأَرْضِ».
1. He it is Who has created you from clay, and then has decreed a stated term (for you to die). And there is with Him another dete rmined term (for you to be resurrected), yet you doubt (in the Resurrection). And He is Allah (to be worshipped Alone) in the heavens and on the earth,
2. He it is who created you from clay, and then decreed a stated term (for you). And there is in His Presence another determined term; yet ye doubt within yourselves! And He is Allah in the heavens and on earth
اسم «اللّهُ» مرجع كليه ضماير «هو» است كه پيشتر مورد استفاده قرار گرفتهاند. الهلالى ـ محسنخان و يوسفعلى از اين شيوه در برگردان انگليسى آيههاى مذكور استفاده مطلوب به عمل آوردهاند.
2-2-3 ارجاعات اشارهاى (demonstrative references): به واژه، گروهواژه يا جملهوارههايى كه به مكان، شيئ يا اشياء دور يا نزديك اشاره داشته باشد ارجاع اشارهاى گفته مىشود. نمونه اين نوع انسجام دستورى فرموده حق تعالى در آيه 286 از سوره مباركه «بقره» است.
«... رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنآ اِصْرًا كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِنا...»
1. ... Our Lord! Lay not on us a burden like that which You did lay on those before us (Jews and Christians);
2. Our Lord! Lay not on us a burden like that which Thou didst lay on those before us;
گروهواژه «الَّذينَ مِنْ قَبْلِنا» ارجاع اشارهاى است به قوم يهود و نصارا. اشاره به اين مطلب در ترجمه ضرورى به نظر مىرسد. چنين ضرورتى را الهلالى ـ محسنخان احساس كرده و در متن ترجمه ذكر كردهاند، ولى يوسف على از اين مهم ذكرى به عمل نياورده است.
2-2-4 ارجاعات مقايسهاى (comparative references): در اين نوع ارجاع، دو يا چند مورد باهم مقايسه مىشوند تا به اين وسيله ارتباط و انسجامى در متن ايجاد شود. نمونه اين سنخ ارتباط آيه 20 سوره «حشر» است. خداوند سبحان مىفرمايد: «لا يَسْتَوى أَصْحابُ النّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفآئِزُونَ».
1. Not equal are the dwellers of the Fire and the dwellers of the Paradise. It is the dwellers of Paradise that will be successful.
2. Not equal are the Companions of the Fire and the Companions of the Garden; it is the Companions of the Garden that will achieve Felicity.
در اين آيه «أَصْحابُ النّارِ» و «أَصْحابُ الْجَنَّةِ» مورد مقايسه قرار گرفتهاند و يكساننبودنشان مورد تأكيد قرار گرفته است. صرف نظر از نوع واژگان به كار گرفته در برگردان انگليسى آيه، كه از حوزه بررسى اين نوشتار خارج است، استفاده درست از اين سازوكار (ارجاع مقايسهاى) در ترجمه حاضر قابل ملاحظه است.
2-2-5 جايگزينى: جايگزين كردن واژهاى به جاى واژه/گروهواژه يا جملهواره ديگر از سازوكارهاى برقرارى انسجام درونمتنى شمرده مىشود. هدف از جايگزينى، علاوه بر اقتصاد كلامى، برقرارى ارتباط بين عناصر يك يا چند جمله در يك متن است. نمونه اين نوع انسجام آيههاى 1 و 2 سوره شريفه «ماعون» است. حق تعالى مىفرمايد: «أَرَأَيْتَ الَّذى يُكَذِّبُ بِالدّينِ. فَذلِكَ الَّذى يَدُعُّ الْيَتيمَ».
1. Have you seen him who denies the Recompense? That is He who repulses the orphan (harshly),
2. Seest thou one who denies the Judgment (to come)? Then such as the (man) who repulses the orphan (with harshness)
در آيه اول اشاره به كسانى (ابوجهل و ابوسفيان) دارد كه پيوسته روز جزا را انكار مىكنند. «او» همان كسى است كه يتيم را با خشونت از در خانه خود مىراند. واژه «يَدُعُّ» كه در آن ضمير فاعلى وجود دارد، جايگزين «أَرَأَيْتَ الَّذى يُكَذِّبُ بِالدّينِ» شده است. «همان كسى كه پيوسته روز جزا را انكار مىكند». در ترجمه انگليسى الهلالى ـ محسنخان صرف نظر از نوع واژهگزينى، از اين سازوكار استفاده مطلوب به عمل آمده است. يوسف على از واژه «such» به عنوان جايگزين براى جملهواره(one who denies the Judgment to come) استفاده كرده است.
2-2-6 ارتباطات معنايى و منطقى: يكى از نقشهاى بنيادين نمادهاى متنى به عنوان ابزار انسجام درون متنى، برقرارى رابطه معنايى و منطقى بين سازههاى جمله و در مقياس گسترده بين جملات يك متن (text) است. قرآن كريم سرشار از اين گونه روابط متنى است. به عنوان مثال آيه 94 از سوره «توبه» نمونه اين گونه روابط معنايى و منطقى است. حق تعالى مىفرمايد:
«يَعْتَذِرُونَ اِلَيْكُمْ اِذا رَجَعْتُمْ اِلَيْهِمْ قُلْ لا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَلَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللّهُ مِنْ أَخْبارِكُمْ وَ سَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ اِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهادَةِ...».
1. They (the hypocrites) will present their excuses to you (Muslims), when you return to them. Say (O Muhammad SAW) "Present no excuses, we shall not believe you. Allah has already informed us of the news concerning you. Allah and His Messenger will observe your deeds. In the end you will be brought back to the All-Knower of the unseen and the seen,
2. They will present their excuses to you when ye return to them. Say thou: "Present no excuses we shall not believe you: Allah hath already informed us of the true state of matter concerning you: it is your actions that Allah and His Apostle will observe: in the end will ye be brought back to Him who knoweth what is hidden and what is open:
از «ثُمّ» به عنوان نماد ربطى قبل از فعل «تُرَدُّونَ» استفاده شده است. اين تركيب علاوه بر برقرارى ارتباط، انتقال دهنده نوعى تهديد و مجازات از سوى قادر متعال در حق منافقان است. البته شرايط و موقعيت زبانشناختى متن با توجه به عناصر ساختارى و سياق موقعيت، اين مفاهيم را براى ذهن خواننده/شنونده تبيين مىنمايد. در ترجمه انگليسى به علت عدم توجه مترجمان به سياق موقعيت، نشانهاى از تهديد قادر مطلق در حق منافقان ملاحظه نمىشود. از اين رو انسجام و ارتباط متنى مطلوبى كه مورد انتظار مخاطب است انتقال و انعكاس نيافته است.
3-1 ارجاعات برون متنى (exophoric references): مخاطب براى درك مفاهيم بعضى واژههاى قرآن كريم خود را نيازمند اطلاعاتى خارج از متن احساس مىكند. در چنين شرايطى مخاطب پاسخ نياز را با استفاده از بافت زبانى و موقعيتى دريافت مىكند. نمونه اين گونه ارجاعات در قرآن كريم فراوان ديده مىشود؛ ولى در اينجا به ذكر يك مورد بسنده مىشود. حق تعالى در آيه 1 سوره مباركه «قدر» مىفرمايد: «اِنّآ أَنْزَلْناهُ فى لَيْلَةِ الْقَدْرِ».
1. Verily! We have sent it (this Quran) down in the night of Al-Qadr (Decree).
2. We have indeed revealed this (Message) in the night of power:
در اين آيه ضمير مفعولى «هُ» به واژهاى داخل متن ارجاع نمىشود؛ ولى بافت موقعيتى ذهن مخاطب را به مرجع (قرآن) سمت و سو مىدهد. همان گونه كه ملاحظه مىشود، الهلالى ـ محسنخان به نيكى تعادل معنايى را برقرار كردهاند، ولى ترجمه يوسفعلى هرچند به صورت تلويحى اشاره به قرآن دارد، با اين حال انتظار نمىرود مخاطب انگليسىزبان بتواند مرجع (قرآن) را دقيقاً استنباط نمايد. بر اين اساس، ذكر مرجع (قرآن) در ترجمه انگليسى ضرورى به نظر مىرسد.
پيشتر عنوان شد پيوستگى سازوكار معنايى پنهانى است كه براساس دانش متقابل زبانى و فرازبانى، كليه عناصر زبانى را در جهت برقرارى توانش متنى به كار مىبندد. در اين فرايند، موضوعات در شبكهاى مرتبط به هم پيوسته مىشوند تا مفهومى واحد و يكپارچه به وجود آيد.
پيوستگى در قرآن كريم ميان آيهها و بين سورهها در مقياسى جامع و گسترده استفاده شده است. نمونههاى فراوانى از پيوستگى ميان آيهها از سورههاى متفاوتى وجود دارد كه به جهت محدوديت حوزه بررسى فقط به 10 مورد بسنده مىشود.
4-1-1 آيههاى ذيل از سورههاى گوناگون به بنيادىترين باور اعتقادى (توحيد) اشاره دارند. با توجه به مفاهيم والاى آيات، كوشش مىشود توانمندى مترجمان در درك مفاهيم هدف و برقرارى تعادلهاى متنى و پيوستگى مورد ارزيابى قرار گيرد. «قُلِ اللّهُ خالِقُ كُلِّ شَىْءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهّارُ» (رعد، 16)
1. Say: "Allah is the Creator of all things, He is the One, the Irresistible."
2. Say: "Allah is the Creator of all things: He is the One, the Supreme and Irresistible."
«هذا بَلاغٌ لِلنّاسِ وَ لِيُنْذَرُوا بِه وَ لِيَعْلَمُوا أَنَّما هُوَ اِلهٌ واحِدٌ» (ابراهيم، 52).
1. This (Qur'an) is a Message for mankind (and a clear proof against them), in order that they may be warned thereby, and that they may know that He is the only One Ilah) (God-Allah)ــ(none has the right to be worshipped but Allah),
2. Here is a Message for mankind: let them take warning therefrom, and let them know that He is (no other than) One Allah.
«وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَريكٌ فِى الْمُلْكِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِىٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرْهُ تَكْبيرًا» (اسراء، 111).
1. And say: "All the praises and thanks be to Allah, Who has not begotten a son (nor an offspring), and Who has no partner in (His) Dominion, nor He is low to have a Wali (helper, protector or supporter). And magnify Him with all the magnificence, [،Allahu-Akbar (Allah is the Most Great)]."
2. Say: "Praise be to Allah: Who begets no son, and has no partner in (His) dominion: nor (needs) He any to protect Him from humiliation: Yea, magnify Him for His greatness and glory!"
«لكِنَّا هُوَ اللّهُ رَبّى وَ لا أُشْرِكُ بِرَبّى أَحَدًا» (كهف، 38).
1. But as for my part (I believe) that He is Allah, my Lord and none shall I associate as partner with my Lord.
2. But (I think) for my part that He is Allah, my Lord, and none shall I associate with my Lord.
«اللّهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ» (طه، 8).
1. Allah! Lā ilāha illa Huwa (none has the right to be worshipped but He)!
2. Allah! there is no god but He!
__ «اللّهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ» (نمل، 26).
1. Allah, Lā illāha illa Huwa (none has the right to be worshipped but He), the Lord of the Supreme Throne!
2. "Allah!ــthere is no god but He!ــLord of the Throne Supreme!"
صرف نظر از بعضى تعديلات، از جمله افزايش واژگانى و دلالتهاى ضمنى، اصل بنيادين «توحيد» در ترجمههاى الهلالى ـ محسنخان و يوسفعلى به طور واضح و آشكار به مخاطب زبان مقصد انتقال داده شده است.
4-1-2 آيه 28 از سوره شريفه «بقره» سه موضوع بنيادين حيات دنيوى، حيات برزخى و حيات اخروى را عنوان مىكند. حق تعالى مىفرمايد: «كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللّهِ وَ كُنْتُمْ أَمْواتًا فَأَحْياكُمْ ثُمَّ يُميتُكُمْ ثُمَّ يُحْييكُمْ ثُمَّ اِلَيْهِ تُرْجَعُونَ».
1. How can you disbelieve in Allah? Seeing that you were dead and He gave you life. Then He will give you death, then again will bring you to life (on the Day of Resurrection) and then unto Him you will return.
2. How can ye reject the faith in Allah?ــSeeing that ye were without life, and He gave you life; then will He cause you to die, and will again bring you to life; and again to Him will ye return.
سه موضوع ياد شده، على رغم نگرش متفاوت مترجمان به لحاظ عقيدتى، در ترجمه بهطور ضمنى آمده است، ليكن مترجم مىبايست خارج از متن (در پانويس) موضوعات مطرح شده را براى مخاطب روشن كند.
4-1-3 آيههاى 1، 2 و 3 سورههاى «فاتحه» و «حديد» همچنين آيههاى 4 تا 8 سوره «طه» و آيههاى 1 تا 4 سوره «اخلاص» بيانكننده اصل «توحيد» و نيز صفات كامله مطلقه حقتعالى هستند. پُرواضح است، سرتاسر قرآن كريم آراسته به صفات واجبالوجود از جمله «اسماء الحسنى» است. مترجم در ايجاد تعادل بايد حداكثر كوشش و حساسيت خود را در برابريابى (تعادل) واژگانى به كار ببندد. نمونههاى ذيل صرفاً با هدف تبيين مقوله پيوستگى و همچنين بررسى آن در ترجمه صورت گرفته است.
الف: « الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ. اَلرَّحْمنِ الرَّحيمِ. مالِكِ يَوْمِ الدّينِ» (فاتحه، 1ـ4).
1. All the praises and thanks be to Allah, the Lord of the 'Ālamin (mankind, jinns and all that exists). The Most Beneficent, the Most Merciful. The Only Owner (and the Only Ruling Judge) of the Day of Recompense (i.e._ the Day of Resurrection)
2. Praise be to Allah, the Cherisher and Sustainer of the worlds; Most Gracious, Most Merciful. Master of the Day of Judgment.
ب: «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ. اَللّهُ الصَّمَدُ. لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ. وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ» (اخلاص، 1ـ4)
1. Say (O Muhammad SAW) "He is Allah, (the) One". Allah-As-Samad (The Self-Sufficient Master, Whom all creatures need, He neither eats nor drinks) "He begets not, nor was He begotten; "And there is none co-equal or comparable unto Him."
2. Say: He is Allah, the One and Only; Allah, the Eternal, Absolute; He begetteth not, nor is He begotten And there is none like unto Him.
ج: «سَبَّحَ لِلّهِ ما فِى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ. لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يُحْيى وَ يُميتُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَديرٌ. هُوَ الْأَوَّلُ وَ الاْخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَىْءٍ عَليمٌ» (حديد، 1-3).
1. Whatsoever is in the heavens and the earth glorifies Allah,ــand He is the All-Mighty, All-Wise. His is the kingdom of the heavens and the earth, It is He Who gives life and causes death; and He is Able to do all things. He is the First (nothing is before Him) and the Last (nothing is after Him), the Most High (nothing is above Him) and the Most Near (nothing is nearer than Him). And He is the All-Knower of everything.
2. Whatever is in the heavens and on earth,-let it declare the Praises and Glory of Allah: for He is the Exalted in Might, the Wise. To Him belongs the dominion of the heavens and the earth; it is He Who gives life and Death; and He has Power over all things. He is the First and the Last, the Evident and the Immanent: and He has full knowledge of all things.
در مورد آفرينش آسمانها و زمين در شش روز، اين پيوستگى را در سوره «سجده» آيه 4، سوره «اعراف» آيه 54، سوره «فصلت» آيه 9 الى 12 مىتوان يافت. خاطرنشان مىشود «روز» در محاسبات، دوره زمانى بيست و چهار ساعته نيست؛ بلكه هزار سال است. (رك به سوره «حج» آيه 47 و سوره «جاثيه» آيه 14).
د: «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى. لَهُ ما فِى السَّماواتِ وَ ما فِى الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّرى. وَاِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَاِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفَى. اللّهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ لَهُ الْأَسْمآءُ الْحُسْنى» (طه، 5-8).
1. The Most Beneficent (Allah) Istawa (rose over) the (mighty) Throne (in a manner that suits His Majesty). To Him belongs all that is in the heavens and all that is on the earth, and all that is between them, and all that is under the soil. And if you (O Muhammad SAW) speak (the invocation) aloud, then verily, He knows the secret and that which is yet more hidden. Allah! Lā ilāhla illā Huwa (none has the right to be worshipped but He)! To Him belong the Best Names.
2. (Allah) Most Gracious is firmly established on the throne (of authority). To Him belongs what is in the heavens and on earth, and all between them, and all beneath the soil. If thou pronounce the word aloud, (it is no matter): for verily He knoweth what is secret and what is yet more hidden. Allah! there is no god but He! To Him belongs the Most Beautiful Names.
توصيف صفات ذات بارى تعالى در آيات مذكور از علم، قدرت، حكمت، ازليت و ابديت حق تعالى گرفته تا آفرينش و تدبير، مالكيت و حاكميت قادر متعال نسبت به همه موجودات و حضور آن «هميشه حاضر» در هر مكان بايد مورد توجه و دقت مترجم قرار گيرد. لازم است مترجم بداند بين واژه «احد» و «واحد» به لحاظ اعتقادى تفاوت معنايى وجود دارد. واژه «احد» قابل كثرت و تعدد نيست ولى اين در مورد واژه «واحد» مصداق ندارد. معمولاً براى «واحد» در ذهن يا خارج ذهن كثرتى وجود دارد (ثانى، ثالث...). با توجه به اين موارد و به جهت ويژگى معنايى «احد» است كه اين صفت تنها در مورد حق تعالى استفاده مىشود. در برگردان انگليسى صفات حق تعالى همواره اين مشكل وجود داشته و دارد. واژه One براى مخاطب انگليسىزبان مفهوم «احد» با ويژگيهاى مطرح شده را انتقال نمىدهد و در واقع تميزى بين «واحد» و «احد» ارائه نمىدهد. در مورد صفات ديگر مانند «الأول»، «الآخر»، «الظاهر» و «الباطن» نبايد به دريافتهاى سطحى و معانى مصداقى اكتفا كرد. اگر معادل «الأول» را به گويشور انگليسى First ارائه دهيم ديگر نبايد انتظار داشته باشيم كه به معانى والاى واژه يعنى: «اوست پيش از همه اشياء و چيزى پيش از او در مرتبه او نيست» دست پيدا كند. معادل «الآخر» نمىتواند Last باشد، بلكه: اوست باقى پس از فنا و نابودى همه موجودات و چيزى فراتر از او نيست و نخواهد بود. بنابراين از مترجم انتظار مىرود در معادلسازى واژگانى، به ويژه در ارائه معادلهاى صفات ذات و صفات فعل، نهايت دقت و حساسيت را نشان دهد؛ و اگر لازم بداند از پرانتز يا پانويس استفاده كند.
4-1-4 آيههاى ذيل از سورههاى گوناگون اشاره به انزال قرآن دارند. تعبير انزال به اعتبار يكپارچگى است نه تنزيل كه در نازل كردن تدريجى ظهور دارد. از مترجم انتظار مىرود ضمن درك تفاوت موجود بين «انزال» و «تنزيل» واژه يا گروهواژهاى را ارائه دهد كه ظرافت معنايى مذكور را در ذهن اهل زبان مقصد منعكس نمايد. حال ببينيم مترجمان تا چه حد نسبت به ايجاد تعادل در ترجمه اين آيات و انتقال واژه «انزال» موفق بودهاند.
اِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِى لَيْلَةِ الْقَدْرِ (قدر، 1).
1. Verily! We have sent it (this Qur'an) down in the night of Al-Qadr (Decree).
2. We have indeed revealed this (Message) in the night of Power:
اِنّآ أَنْزَلْناهُ فى لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ اِنّا كُنّا مُنْذِرينَ (دخان، 3).
1. We sent it (this Qur'an) down on a blessed night [(i.e. night of Qadr, Surah NO:97) in the month of Ramadān, the 9th month of the Islamic calendar].
Verily, We are ever warning [mankind that Our Torment will reach those who disbelieve in Our Oneness of Lordship and in Our Oneness of worship].
2. We sent it down during a blessed night: for We (ever) wish to warn (against Evil)
اين شب مبارك همانند روز بارانى بر زمين خشك و آفتاب سوخته است.
وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْيانًا لِكُلِّ شَىْءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمينَ (نحل، 89).
1. ... And We have sent down to you the Book (the Quran) as an exposition of everything, a guidance, a mercy, and glad tidings for those who have submitted themselves (to Allah as Muslims).
2. ... and We have sent down to thee the Book explaining all things, a Guide a Mercy, and Glad Tidings to Muslims.
قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ (نحل، 102).
1. Say (O Muhammad SAW) Ruh-ul-Qudus [Jibrael (Gabriel)] has brought it (the Qur'an) down from your Lord with truth,
2. Say, the Holy Spirit has brought the revelation from thy Lord in truth,
تَبارَكَ الَّذى نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِه لِيَكُونَ لِلْعالَمينَ نَذيرًا (فرقان، 1).
1. Blessed be He Who sent down the criterion (of right and wrong, i.e. this Qur'an) to His slave (Muhammad SAW) that he may be a warner to the ،Alamin (mankind and jinns).
2. Blessed is He Who sent down the Criterion to His Servant, that it may be an admonition to all creatures.
وَ الضُّحى. وَ الْلَيْلِ اِذا سَجى. ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى (ضحى، 1-3)
1. By the forenoon (after sunrise); And by the night when it is still (or darkens); Your Lord (O Muhammad SAW) has neither forsaken you nor hated you.
2. By the Glorious Morning Light. And by the Night when it is still, The Guardian-Lord Hath not forsaken thee, nor is He displeased.
بسيارى از پژوهشگران بر اين باورند كه قرآن داراى دو نزول بوده است: نزول دفعى كه قرآن در يك شب تمام بر قلب پاك پيامبر اكرم (ص) نازل گرديد؛ و ديگر نزول تدريجى كه طى بيست و سه سال دوران نبوت انجام گرفت. بنابراين انزال دفعى و تنزيل تدريجى است.
در ترجمه الهلالى ـ محسنخان و يوسفعلى براى واژه انزالsend down, reveal و bring the revelation آمده است كه شاخصه دفعى و يكبارگى را به ذهن مخاطب انتقال نمىدهند. چنانچه مترجم داخل پرانتز يا در پانوشت اين مورد ذكر مىكرد، خواننده متن قرآن تفاوت بين انزال و تنزيل را بهتر درك مىكرد. چنين توضيحى علاوه بر برقرارى انسجام و پيوستگى از به وجود آمدن خلط معنايى جلوگيرى خواهد كرد.
همچنين آيههاى 2 و 3 سوره مباركه «ضحى» علاوه بر قسم و پاسخ (آن) قسم، پيوستگى را در متن ايجاد كرده است. در آيه 3 واژه «الضحى» اشاره به نزول وحى و واژه «الليل» به پايان رسيدن وحى دارد. نقش بنيادين قسم و پاسخ قسم ايجاد رابطه منطقى و پيوستهاى است كه عناصر متنى را پيوسته و درهمتنيده مىنمايد. توجه به اين نكات و كاربرد آنها از بايستهها و الزامات ترجمه است.
4-1-5 در اين آيه ها اشاره به جبرئيل (ع) و ويژگيهاى آن حضرت شده است.
الف: «عَلَّمَهُ شَديدُ الْقُوى. ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوى» (نجم، 5-6).
1. He has been taught (this Qur'an) by one mighty in power, (Gabriel). Dhu Mirrah (free from any defect in body and mind), Fastawa [then he (Jibrael Gabriel) rose and became stable].
2. He was taught by one mighty in Power, endued with Wisdom: for he appeared (in stately form)
ب : «وَ لَقَدْ رَاهُ نَزْلَةً أُخْرى» (نجم، 13).
1. And indeed he (Muhammad SAW) saw him (Gabriel) at a second descent (i.e. another time).
2. For indeed he saw him at a second descent.
اشاره به زمانى مىنمايد كه جبرئيل (ع) در كوه نور به ديد و نظر مبارك حضرت رسول (ص) آمد و وحى را با واژه «إقرء» آغاز كرد. بنابراين، در ترجمه ذكر نام جبرئيل (ع) ضرورى به نظر مىرسد. ترجمه يوسفعلى پيرامون كاربرد ضماير داراى ايهام ساختارى است. مشخص نيست كه ضماير he و him به چه مرجعى مرتبط مى شوند.
ج : «اِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ ذِى قُوَّةٍ عِندَ ذِى الْعَرْشِ مَكِينٍ مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ» (تكوير، 19-21).
1. Verily, this is the Word (this Quran brought by) a most honourable Messenger [Jibrael (Gabriel), from Allah to the Prophet Muhammad SAW]. Owner of power, and high rank with (Allah) the Lord of the Throne, Obeyed (by the angels), trustworthy there (in the heavens).
2. Verily this is the word of a most honorable Messenger, Endued with Power, with rank before the Lord of the Throne, with authority there, (and) faithful of his trust.
د: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمينُ» (الشعراء، 193).
1. Which the trustworthy Ruh [Jibrael (Gabriel)] has brought down;
2. With it came down the Spirit of Faith and Truth
«روح الامين» كنيه (لقب) جبرئيل (ع) است. در ترجمه معمولاً القاب در زبان مقصد به اسم (مرجع) مرتبط مىشوند و ترجمه آنها نه تنها شفافيت معنايى را سبب نمىشود، بلكه در بسيارى از موارد منجر به ابهام و آميختگى معنايى مىشود.
ه : «قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ» (نحل، 102).
1. Say (O Muhammad SAW) Ruh-ul-Qudus [Jibrael (Gabriel)] has brought it (the Qur'an) down from your Lord with truth,
2. Say, the Holy Spirit has brought the revelation from thy Lord in truth,
الهلالى ـ محسنخان در تمام موارد به جهت كمك به مخاطب زبان مقصد نام جبرئيل را داخل پرانتز آوردهاند، ولى يوسفعلى، به هر دليلى از ذكر چنين كليدواژه مهمى غفلت كرده است. عدم توجه به اين گونه موارد باعث مىشود متن ترجمه فاقد انسجام و پيوستگى لازم شود و انگيزه خواننده را در خوانش متن كاهش دهد.
4-1-6 سوره شريفه «بلد» آيههاى 11 الى 16 پيوستگى فرايند «رستگار شدن» را در ذهن مخاطب ترسيم مىنمايد؛ و اينكه جهت رسيدن به اين هدف چه تلاش و كوششى بايد انجام شود. واژه كليدى «العقبة» در اين آيات با كاركرد استعارى به مفهوم (صعوبت و سختى) رستگارشدن استفاده شده است. توضيح اينكه بسيارى از پژوهشگران و مترجمان فارسى قرآن «عقبه» را فرايندى در مخالفت با نفس و نوعى رنج كشيدن، معنا و تعبير كردهاند. خداوند سبحان مىفرمايد: «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ. وَ مآ أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ. فَكُّ رَقَبَةٍ. أَوْ اِطْعامٌ فى يَوْمٍ ذى مَسْغَبَةٍ. يَتيمًا ذا مَقْرَبَةٍ. أَوْ مِسْكينًا ذا مَتْرَبَةٍ (بلد 11- 16).
1. But he has made no effort to pass on the path that is steep.
And what will make you know the path that is steep?
(It is) Freeing a neck (slave, etc.)
Or giving food in a day of hunger (famine),
To an orphan near of kin.
Or to a poor afflicted with misery.
2. But he hath made no haste on the path that is steep,
And what will explain to thee the path that is steep?-
(It is:) freeing the bondman;
Or the giving of food in a day of privation
To the orphan with claims of relationship,
Or to the indigent (down) in the dust.
مترجمان هيچ اشارهاى در مورد معناى كنايى «العقبة» ( رنج و مشقت انسان در مخالفت با نفس سركش به هدف رستگارشدن) نكردهاند. همان طورى كه عنوان شد، پيوستگى و رگههاى پيوندى آيات مذكور فرايند رستگارى است. اين ويژگى پنهان در زبان مبدأ با اندكى تأمل قابل درك و كشف است، ولى متأسفانه در متن زبان مقصد (ترجمه انگليسى) چنين ارتباط و پيوندى ملاحظه نمىشود.
12-4-7 آيههاى ذيل اشاره به ماههاى حرام (محرم، رجب، ذىالقعده و ذىالحجه) دارد. به لحاظ اينكه مخاطب با مفهوم ماه حرام آشنايى ندارد، ذكر اين چهار ماه داخل پرانتز يا در پانوشت الزامى به نظر مى رسد. «الشَّهْرُ الْحَرامُ بِاْلشَّهَرِ الْحَرامِ وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ» (بقره، 194).
1. The sacred month is for the sacred month, and for the prohibited things, there is the law of equality (Qisās).
2. The prohibited month for the prohibited month,ــand so for all things prohibited,ــthere is the law of equality.
«فَسيحُوا فِى الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِى اللّهِ وَ أَنَّ اللّهَ مُخْزِى الْكافِرينَ» (توبه،2).
1. So travel freely (O Mushrikun) for four months (as you will) throughout the land, but know that you cannot escape (from the Punishment of) Allah, and Allah will disgrace the disbelievers.
2. Go ye, then, for four months, backwards and forwards (as ye will) throughout the land, but know ye that ye cannot frustrate Allah (by your falsehood)ــbut that Allah will cover with shame those who reject Him.
«فَاِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ» (توبه، 5).
1. Then when the Sacred Months (the Ist, 7th, and 11th, and 12th months of the Islamic calendar) have passed, then kill the Mushrikun wherever you find them,
2. But when the forbidden months are past, then fight and slay the Pagans wherever ye find them,
«اِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْرًا فى كِتابِ اللّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْهآ أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ» (توبه، 36).
1. Verily, the number of months with Allah is twelve months (in a year), so was it ordained by Allah on the Day when He created the heavens and the earth; of them four are Sacred, (i.e. the 1st, the 7th, the 11th, and the 12th months of the Islamic calendar).
2. The number of months in the sight of Allah is twelve (in a year)ــso ordained by Him the day He created the heavens and the earth; of them four are sacred:
الهلالى ـ محسنخان در ترجمه آيههاى 5 و 36 از سوره «توبه» ماههاى حرام را داخل پرانتز با ذكر اولين، هفتمين، يازدهمين و دوازدهمين ماه قمرى، مخاطب انگليسىزبان را از مفهوم ماههاى حرام تا حدى آگاه كردهاند؛ ولى اين مهم در بقيه موارد به آن اشاره صريح و روشنى نشده است. متأسفانه يوسف على اين عامل پيوستگى را در ترجمه آيات مذكور مدنظر قرار نداده است.
4-1-8 پيوستگى آيات ذيل اشاره به قدرت مطلقه قادر متعال و نيز پيوند استوار ميان آفريدههاى پروردگار دارد.
«خَلَقَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها وَ أَلْقى فِى الْأَرْضِ رَواسِىَ أَنْ تَميدَ بِكُمْ وَ بَثَّ فيها مِنْ كُلِّ دابَّةٍ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّمآءِ مآءً فَأَنْبَتْنا فيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَريمٍ» (لقمان، 10).
1. He has created the heavens without any pillars, that you see and has set on the earth firm mountains, lest it should shake with you. And He has scattered therein animals of all kinds. And We send down water (rain) from the sky, and We cause (plants) of every goodly kind to grow therein.
2. He created the heavens without any pillars that ye can see; He set on the earth mountains standing firm, lest it should shake with you; and He scattered through it beasts of all kinds. We send down rain from the sky, and produce on the earth every kind of noble creature , in pairs.
«أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِى السَّماواتِ وَ ما فِى الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً» (لقمان، 20).
1. See you not (O men) that Allah has subjected for you whatsoever is in the heavens and whatsoever is in the earth, and has completed and perfected His Graces upon you, (both) apparent (i.e Islamic Monotheism, and the lawful pleasures of this world, including health, good looks, etc.) and hidden? [i.e. One's Faith in Allah (of Islamic Monotheism) knowledge, wisdom, guidance for doing righteous deeds, and also the pleasures and delights of the Hereafter in Paradise, etc.]?
2. Do you not see that Allah has subjected to your (use) all things in the heavens and on earth, and has made His bounties flow to you in exceeding measure, (both) seen and unseen?
«يُولِجُ الْلَيْلَ فِى النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِى الْلَيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرى لِأَجَلٍ مُسَمًّى ذلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِه ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْميرٍ» (فاطر، 13).
1. He merges the night into the day (i.e. the decrease in the hours of the night are added to the hours of the day), and He merges the day into the night (i.e. the decrease in the hours of the day are added to the hours of the night). And He has subjected the sun and the moon, each runs its course for a term appointed. Such is His is Allah your Lord; His the kingdom. And those, whom you invoke or call upon instead of Him, own not even a Qitmir (the thin membrane over the date-stone).
2. He merges Night into Day, and He merges Day into Night, and He has subjected the sun and the moon (to His Law): each one runs its course for a term appointed. Such is Allah your Lord: to Him belongs all Dominion. And those whom ye invoke besides Him have not the least power.
در آيات مذكور به پنج قسمت از آفرينش حق تعالى كه ارتباط و پيوندى محكم و استوار با هم دارند اشاره شده است. آفرينش آسمانها، شناوربودن پيكرههاى فلكى در فضا، آفرينش كوهها به هدف حفظ زمين، آفرينش جنبندگان و سپس آب و گياهان دلايل توحيد و نشانههاى حق تعالى در جهان آفرينشاند. در عالم خلقت هر چيز و هر حركت و جنبشى از روى حساب انجام مىشود و اينكه اين نظام جهان ماده فناپذير است و تنها اوست مالك مطلق و ابدى. انتظار مىرود مترجم توانش انعكاس چنين تابلويى را براى مخاطب انگليسىزبان داشته باشد و ذهن او را پذيراى درك چنين حقايق شفافى بنمايد.
صرف نظر از اشكالات معادلسازى واژگانى مانند «زَوْجٍ كَرِيمٍ»، «أَسْبَغَ» و...، توفيق الهلالى ـ محسنخان در ترسيم و ارائه چنين چشماندازى به مراتب بيش از يوسفعلى است.
«زَوْجٍ كَرِيمٍ» به مفهوم گياهان (نر و ماده) پُربار و پُرفايده است. معادلهايى كه الهلالى ـ محسنخان و يوسفعلى ارائه دادهاند به ترتيب: (plants) of every goodly kind noble Creature, in paris، است كه هيچ كدام با مفهوم ياد شده (هدف) تعادل معنايى ندارد. به علاوه، مفهوم متنمدارانه «أَسْبَغَ» فراوان و گسترده كردن است. معادلى كه الهلالى ـ محسنخان براى اين گروهواژه ارائه دادهاندhas completed and perfected است كه سنخيتى با مفهوم گفته شده ندارد. يوسف على معادل افزايشيافته has made-- flow --in exceeding measure را پيشنهاد داده است كه انعكاس دهنده مفهوم زبان مبدأ است.
4-1-9 توصيف و شرح و بيان و نشانههاى روز قيامت در آيهها و سورههاى ذيل پيوسته آمده است. به علاوه، در سوره مباركه «معارج» آيههاى 6 الى 18 و ده آيه نخست سوره شريفه «قيامت» به طور پيوسته به توصيف اوضاع و احوال قيامت پرداخته است. همين مطلب در آيات ذيل در سورههاى گوناگون آمده است. حق تعالى مىفرمايد:
الف: «ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النّاسُ وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ. وَ ما نُؤَخِّرُهُ اِلاّ لِأَجَلٍ مَعْدُودٍ. يَوْمَ يَأْتِ لا تَكَلَّمُ نَفْسٌ اِلاّ بِاِذْنِه فَمِنْهُمْ شَقِىٌّ وَ سَعيدٌ» (هود، 103ـ105).
1. That is a Day whereon mankind will be gathered together, and that is a Day when all (the dwellers of the heavens and the earth) will be present. And We delay it only for a term (already) fixed. On the Day when it comes, no person shall speak except by His (Allah's) leave. Some among them will be wretched and (others) blessed.
2. That is a day for which mankind will be gathered together: that will be a Day of Testimony. Nor We delay it but for a term appointed. The day it arrives, no soul shall speak except by His leave: of those (gathered) some will be wretched and some will be blessed.
در اين آيهها نوعى تحذير مشاهده مىشود كه به ترجمه انتقال داده نشده است. ضمناً در اين آيهها دو وصف از اوصاف قيامت بيان شده است: يكى روزى است كه همه براى آن جمع مىشوند و ديگرى روزى است كه مشهود همگان است. چنين ويژگى كمابيش در ترجمه رعايت شده است.
ب: «فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْمٍ وَ ما كُنّا غائِبينَ. وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ» (اعراف، 7 و 8).
1. Then surely, We shall narrate unto them (their whole story) with knowledge, and indeed We were not absent. And the weighing on that day (Day of Resurrection) will be the true (weighing).
2. And verily We shall recount their whole story with knowledge, for We were never absent (at any time or place). The balance that day will be true (to a nicety);
ملاحظه مىشود قاطعيت، تأكيد و قسمِ به كار گرفته شده در آيه 7 در ترجمه به روشنى انعكاس يافته است.
ج: «وَلِلّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ» (جاثيه، 27).
منظور از ساعت «زمان بازگشت همه به سوى خدا» است كه همان روز قيامت است. مترجم در فرايند معادلسازى ملزم به رعايت و كاربرد اين مفهوم است.
1. And to Allah belongs the kingdom of the heavens and the earth. And on the Day that the Hour will be established,ــ on that Day the followers of falsehood (polytheists, disbelievers, worshippers of false deities, etc.) shall lose (everything).
2. To Allah belongs the dominion of the heavens and the earth, and the Day that the Hour of Judgement is established ــ that Day will the dealers in falsehood perish!
يوسف على معادل واژه «السّاعَةُ» Hour of Judgement را پيشنهاد كرده است كه اشاره به روز قيامت دارد. الهلالى ـ محسن خان براى بيان مطلب از عبارات تفسيرى مطولى استفاده كردهاند كه ضرورتى به كاربست آنها احساس نمىشود.
د: در شش آيه نخست سوره «واقعه» اشاره به تحقق وقوع قيامت و توصيف آن شده است. اولين آيه به طور ضمنى بر معناى شرط دلالت دارد، ولى به دنبال شرط، جزا يا نتيجه شرط آورده نشده است. اين سبك و سياق عظمت قيامت را مىرساند. خداوند متعال در اين آيات مىفرمايد: «اِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ. لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَةٌ. خافِضَةٌ رافِعَةٌ. اِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا. وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا. فَكانَتْ هَبآءً مُنْبَثًّا».
اكنون ببينيم مترجمان تا چه حد توانستهاند تعادل را در اين فرايند حفظ كنند.
1. When the Event (i.e. the Day of Resurrection) befalls. There can be no denying of its befalling. It will bring low (some); (and others) it will exalt; When the earth will be shaken with a terrible shake. And the mountains will be powdered to dust. So that they will become floating dust particles.
2. When the Event Inevitable cometh to pass, then will no (soul) entertain falsehood concerning its coming. (Many) will it bring low, (many) will it exalt; when the earth shall be shaken to its depths, and the mountains shall be crumbled to atoms, becoming dust scattered abroad.
در ترجمه به تحقق وقوع قيامت اشاره شده است، ولى معناى شرط كه همراه با نوعى فخامت كلامى در بيان عظمت انفجار بزرگ (قيامت) است، در متن ترجمه ملاحظه نمىشود.
ه «يَوْمَ تُبْلَى السَّرآئِرُ» (طارق، 9) «روزى كه رازها از پرده برون افتد».
1. The Day when all the secrets (deeds, prayers, fasting, etc.) will be examined (as to their truth).
2. The Day that (all) things secret will be tested.
مفهوم «السَّرآئِرُ» اعمالى مانند نماز، روزه، زكات و هر عمل واجب ديگر است. براى جلوگيرى از درهم ريختگى و پاشيدگى معنا، مترجم بايد با استفاده از پرانتز يا پانوشت واژه مورد نظر را براى مخاطب زبان مقصد توضيح دهد. همانگونه كه در متن زبان مقصد ملاحظه مىشود، الهلالى ـ محسنخان از پرانتز براى بيان واژه «السَّرآئِرُ» استفاده كردهاند.
ز: همچنين در آيه 18 سوره مباركه «حاقه» مراد از «تُعْرَضُونَ» عرضه شدن بر حق تعالى در روز قيامت است. خداوند متعال مىفرمايد:
«يَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لا تَخْفى مِنْكُمْ خافِيَةٌ».
1. That Day shall you be brought to Judgement, not a secret of you will be hidden.
2. that Day shall ye be brought to Judgement not an act of yours that ye hide will be hidden.
صرف نظر از نكات مطرح شده، پيوستگى موجود بين آيهها (پيرامون معاد) در هر دو ترجمه منعكس شده است.
4-1- 10 پيوستگى آيههاى 6 و 7 سوره مباركه «المعارج» در اين نكته است كه كافران به روز قيامت اعتقادى ندارند. از اين رو آنها اعتقادى ظنى دارند و امكان قيامت را بعيد مىپندارند. بعيد بودن قيامت عدم باور كافران را انتقال مىدهد؛ چرا كه كافران به معاد باور ندارند. آيات 8 الى 12 اشاره مستقيمى به روز قيامت دارد. به پيوستگى دو آيه ياد شده و برگردان انگليسى آنها دقت كنيد.
«اِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعيدًا. وَ نَراهُ قَريبًا».
1. Verily! They see it (the torment) afar off, But We see it (quite) near.
2. They see the (Day) indeed as a far-off (event): But We see it (quite) near.
انتظار مىرود مسئله عدم اعتقاد كافران به روز قيامت در برگردان انگليسى آيهها به نحوى منعكس شود ولى متأسفانه اين امر در ترجمه محقق نشده است. الهلالى ـ محسنخان عقوبت و عذاب را عنوان كردهاند كه كافران آن را بعيد مىپندارند.
در قرآن شفافيت سخن و كمكهاى معنايى محكمات در متشابهات، ارتباط تنگاتنگ واژگان، عبارات و آيهها و يكپارچگى موضوعى از جمله طرح مسئله و راه حل آن، پرسش و پاسخ، شرط و جزاى شرط، نقل قولها، امر و نهىها، تعريض به نكوهش كافران، اشارات ضمنى با استفاده از واژه «قل» كه خطاب به كافران به هدف تحقير و درخور خطاب نبودن آنهاست، استفاده از دلالتهاى لفظى/عقلى، دلالتهاى سياقى، سياق آوايى و مواردى از اين سنخ سازوكارها با هدف برقرارى انسجام و پيوستگى و يكپارچگى متن صورت گرفته است.
مترجم در انعكاس منطقى و طبيعى فرايند «انسجام و پيوستگى» با برخوردارى از توانش متنى زبان مبدأ و به ويژه زبان مقصد توان خود را در انعكاس اين فرايند به كار مىبندد. در چنين شرايطى قطعاً متن پيوسته و منسجم نيز خواهد بود، به خاطر داشته باشيم كه انسجام به هيچ عنوان پيوستگى متن را تضمين نمىكند؛ هرچند كه عكس اين قضيه صادق است. مترجم با آگاهى از اين مسئله كوشش خود را صرف برقرارى پيوستگى متن مىنمايد تا به اين وسيله متنى منسجم، مرتبط و پيوسته به مخاطب خود در زبان مقصد ارائه دهد. بنابراين پيوستگى متنى را بايد از ضرورتهاى ترجمه دانست و مترجم بايد نسبت به برقرارى آن اهتمام بورزد.
در بررسى حاضر، نگارنده علاوه بر موارد فوقالذكر به نتايج ذيل رسيده است:
الف: مترجمان قرآن كريم (الهلالى ـ محسنخان و يوسفعلى) در به كارگيرى سازوكار انسجام درونمتنى و برونمتنى بجز در پارهاى موارد توانمند و موفق بودهاند.
ب: در ترجمه بيشتر موارد پيوستگى و وحدت موضوعى پيرامون موضوعات متفاوت از قبيل توحيد، قيامت، و شرح و بيان صفات حق تعالى در حد انتظار عمل شده است.
ج: مترجمان در بيان سه مقوله حيات دنيوى، برزخى و اخروى ملزم به استفاده از پانوشت يا ملحقات بودهاند.
د: يوسف على در بيان ماههاى حرام و القاب جبرئيل (ع) در حد انتظار عمل نكرده است.
ه: مترجمان در ايجاد تعادل واژگانى و انتقال مفاهيم كلماتى مانند «احد»، «عقبه»، «انزال و تنزيل»، بيان تحذير، معانى كنايى، فخامت سخن و مواردى اين چنين موفقيت چندانى نداشتهاند.
و: شناخت و درك جغرافياى سخن و انعكاس اين مقوله به نحو شايسته در زبان مقصد از الزامات ترجمه قرآن كريم است كه بايد مورد توجه و دقت مترجمان قرار گيرد.
حايرى قزوينى، سيدمهدى، ترجمه الاتقان فى علوم القرآن (جلال الدين عبد الرحمن سيوطى) جلد 2، چاپ دوم، تهران، مؤسسه انتشارات اميركبير، 1376.
خرمشاهى، بهاءالدين، قرآن كريم، تهران، انتشارات نيلوفر، 1375.
داد، سيما، فرهنگ اصطلاحات ادبى، چاپ دوم، انتشارات مرواريد، 1383.
سراج، سيدرضا، قرآن مجيد، تهران، شركت سهامى طبع، بىتا.
طباطبايى، سيدمحمدحسين، ترجمه تفسيرالميزان، (ترجمه سيد محمدباقر موسوى همدانى)، (20 جلدى)، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1363.
مساعد بن سليمان الطيار، مفهوم التفسير و التأويل والتنزيل، دار طلبه للنشر و التوزيع، قاهره 1428 ه ق.
مكارم شيرازى، ناصر (آيت اللّه)، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1381.
Al-Hilali, M.T. & Muhsin Khan, M. The Noble Quran, Riyadh, Saudi Arabia, Darussalam Publishers & Distributors, 1996.
Bach, K. Thought and Reference, Oxford: Oxford University Press, 1987.
Bellert, Irena. On a Condition of the Coherence of Texts. Semiotica 2:335-62, 1970.
Carter, Ronald et al. Working with Texts. London, Routledge, 1997.
Crystal, D. A Dictionary of Linguistics and Phonetics, Cambridge, BASIL Blackwell, (Reprinted) 1990.
de Bono, E. Teaching Thinking: A textbook of creativity. London: Temple Smith, 1976.
Halliday, M.A.K. & Hasan, R. Cohesion in English. London: Longmans, 1976.
Hobbs, J.R. "On the Coherence and Structure of Discourse", Technical Report, No. CSLI- 85-37. Center for Study of Language and Information, Stanford University, 1985.
Larson, M.L. Meaning-based Translation. New York, University Press of America, 1984.
Taber, Charles R. Explicit and Implicit Information in Translation, the Bible Translator, 1970.
Yusuf Ali, A. An Interpretation of the Holy Qur'an, Lahore, 1977.